رنسانس و آغاز تحول دانش شناخت گياهان دارويي در غرب جديد
بعد از آثار اين دانشمندان، كه در حقيقت دوران شكوفايي علم در شرق و عصر دوران فضاي انديشه باز اسلامي در مقابل فضاي بسته تفكر قرون وسطي غرب دارد. يكباره با پيدايش رنسانس و تحولات علمي در غرب، چنان جهشي در اروپا بهوجود آمد كه حتي كليسا و كشيش ها به علم تجربي، به ويژه شناخت گياهان دارويي و به مطالعه و پژوهش خواص آنها پرداختند. اين گروه كه عمدتاً همان حشاشين (هرباليست) غرب بودند، براي درمان از گياهان دارويي جمع آوري كرده از طبيعت استفاده ميكردند و در بين همين هرباليستها، دانشمندان و مححققان بزرگي برخاستند كه انتشار آثار آنان سبب اعتلاي علمي غرب يا اروپا شد. اين دوره، آغاز تجربه شناخت علمي گياهان همراه با توصيف دقيق و همچنين آغاز شرح نويسي علمي براي انتقال بهتر آگاهيها و دانستهها از گياهان بود و هر سال نيز اين آگاهيها فزوني مييافت.
آلبرت ماگنيوس اين كشيش كه در نوشتهها به آلبرت بوستادت بيشتر معروف است. در سالهاي 1280-1193 بعد از ابن سينا و بيروني در ايام و بحران فكري قرون وسطي اروپا، درباره طب و تاريخ طبيعي و همچنين گياهشناسي كتابي به نام رستنيها، دو وژتابليس را نوشت. محتويات و نحوه نگارش اين كتاب، بهخوبي نشان ميدهد كه آلبرت كبير نيز تحت تأثير شديد تئوفراست و ديگر دانشمندان و قدماي رم و يونان مورد قبول كليسا قرار داشت و در عين حال، برخي مشاهدات خود را نيز در اين كتاب آورده است.
اتوبرونفلس، اين دانشمند ابتدا كشيش بود، بعد معلم شد و دو مرتبه به كليسا روي آورد و در آخر، طبابت را انتخاب كرد. او برخي از گياهان اطرف خود را جمعآوري كرد و به شناخت آنها پرداخت و با شرح و تصاوير، آنها را منتشر كرد. شرح حال گياهان در كتاب او بسيار ساده، عاري از هر گونه ديدگاه علمي آست ولي حاكي از خواص درماني، ارزش غذايي، طباخي، صنعتي و در واقع بيان ساده جنبه هاي كاربردي و برخي خواص غير عادي، يا دارويي گياهان است. برونفلس را در غرب پدر حشاشين يا طبيبان علفي درمانكنندگان با گياهان طبيعي ميشناسند. از كارهاي برجسته او، نگهداري نمونههاي خشك كرده گياهان جمعآوري شده بود در واقع نخستين پايهگذار هرباريوم در جهان است. در همين رابطه كتابي به نام هرباريوم وايواايكونس را به چاپ رساند، كه از برجستهترين آثار منتشر شده قرن شانزدهم اروپا (آلمان) است و شامل مطالبي در دستهبندي گياهان بيگل و گلدار است.
ائونارد فوكس از اهالي آلمان، از ديگر هرباليست ها است و كتابي در مورد گياهان، بهويژه گياهان دارويي به نام دوهيستوريا استيپريوم دارد كه در آن علاوه بر شرح گياهان، تصاوير آنها نيز براي شناسايي بهتر آنها ديده ميشود. اين كتاب يكي از ارزندهترين آثار دوره رنسانس است.
گذشته از او در اين دوره بايد از ويليام تورنر انگليسي (1568-1510 ميلادي) و از رابرت دو دوئنس آلماني (1585-1517 ميلادي) و از شارل دولكوس و جان جرارد انگليسي در سالهاي (1612-1542) نام برد، كه آثار هر يك از آنها موجب شكوفايي علم گياه شناختي در دوران رنسانس شد. از زمان اين دانشمندان به بعد، معرفي گياهان دارويي همراه با شرح آنها، جنبه علمي تازه اي پيدا كرد و به دانش وسيعتر يعني علم گياهشناسي منجر شد، و بهتدريج بر تعداد گياهان و طبقهبندي آنها روز به روز افزوده ميشد. انگيزه اصلي طبقهبندي گياهان در ابتدا تا بهوسيله تاگزونوميست معروف لينه و حتي بعد از آن، شناسايي گياهان دارويي بود. ولي از آنجا كه تعداد گياهان دارويي بسيار زياد شده بود و مجموع گياهان جمعآوري شده نيز به چند هزار ميرسيد، لذا پژوهش در ريختار و خصوصيات كل گياه جدا از دارويي بودن يا نبودن آنها براي تفكيك آنها از يكديگر، در امر ردهبندي گياهان مقولهاي جدي و الزامي شد و از آن پس، گياه شناساني كه قبلاً فقط با گياهان دارويي سركار داشتند پا را فراتر نهاده، پژوهش در نحوه طبقهبندي گياهان را در پيش گرفتند و اين سرآغاز علمي مستقل بهعنوان علم ردهبندي گياهان شد.
در پايان نيمه اول قرن بيستم، با رايج شدن مواد پزشكي ساخته شده (سنتتيك) و شناخت مواد مؤثر درماني گياهان استخراج و تعيين فرمول آنها براي استفاده بهعنوان دارو، ساخت مصنوعي اين مواد وارد بازار شد و سبب تغيير در آموزش پزشكي گرديد. از اين پس، با پيشرفت علم درمان و فنون جراحي و به بازار آمدن داروهاي گوناگون ساخته شده با تعيين دز مصرف بهويژه تأثير سريع آنها در درمان، همه سبب شد تا استفاده مستقيم از گياهان دارويي روشهاي طب قديم بهتدريج بهدست فراموشي سپرده شود.